آنيتاآنيتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
مامانه آنیتامامانه آنیتا، تا این لحظه: 35 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
بابایه آنیتابابایه آنیتا، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
یکی شدنه دلامونیکی شدنه دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آنيتا عسل مامان و بابا

دخترم اين رابدان......

پدر تكيه گاهي است كه بهشت زير پايش نيست... اما هميشه به جرم پدر بودن بايد ايستادگي كند وباوجود همه ي مشكلات به تو لبخند زندتا تو دلگرم شوي كه اگر بداني ....چه كسي  كشتي زندگي را از ميان موج هاي سهمگين روزگار به ساحل آرام روياهايت رسانده است*** پدرت را مي پرستيدي..........*** سايه ات مستدام باد:همسرم ***كبري*** ...
29 ارديبهشت 1392

دختر كه باشي..........

دختر كه باشي: ميدوني اولين عشق زندگيت پدرته دختر كه باشي ميدوني محكم ترين پناهگاه دنيا آغوش گرم پدرته دختر كه باشي ميدوني مردانه ترين دستي كه ميتوني تو دستت بگيري وديگه از هيچي نترسي دستاي گرم ومهربون پدرته هر كجاي دنيا هم باشي چه باشه چه نباشه قويترين فرشته ي نگهبان پدرته ........ آ نيتا جان ومهدي جان الهي عمري پر بركت وپر از شادي داشته باشيد كسي كه هميشه دوستتان خواهد داشت:   **كبري** ...
29 ارديبهشت 1392

بغل كردن

دخترم ميدوني چرا بغل كردنت برام قشنگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟؟ چون طرف راستم كه قلب نيست هميشه خاليه وقتي بغلت ميكنم **قلب تو كه اون ور و پر ميكنه** دخترم هميشه در آغوش مني كسي كه هميشه عاشق بغل كردنته مادرت **كبري** ...
29 ارديبهشت 1392

خاطرات من با دخترم

دنياي من دختر گلم سلام امشب ميخام تموم خاطراتمو كه از اولي كه تو شكمه ماماني بودي برات تعريف كنم اولين باري كه فهميدم تو رو تو شكم دارم انگار تموم دنيارو بهم دادنددرست بعداز پايان امتحاناي دانشگام بود تا1ماه حالم خوب بود مشكلي نداشتم ولي بعدش دكترا بهم گفتند بايداستراحت مطلق كنم روزاي سختي روگذرونديم تاهوايل ماه سوم همش ماماني سوزش معده داشت تندتندگرسنه ميشدم نميدوني چقدرسخت بود ايشاالله مامان ميشي درك ميكني بعد2ماه استراحت مطلق بودن درست توماه شهريوردر تارخ 19شهريور مطابق باروز1شنبه عروسي علي دايي بود شب خيلي خوبي بود همش وسط بودم ومي رقصيدم آخه مجلس گرم كن نداشتيم مجبوربودم وسط باشم خلاصه همين جوري ماه ها گذشتند توهرماهش يه جور سختي داشتم ...
27 ارديبهشت 1392

نامه پدر به دخترش

سلام دختر گلم گلم گلم انيتا من جگر گوشه بابايي   امروز من خوشبخت ترين پدر دنيا و اين از وجود توست رز گل من انيتا جان مهدي-20-02-1392-23.44  
24 ارديبهشت 1392

عسل مامان و بابا

سلام نانازم امروز بعد از سر كار كه امدم خونه مادر بزرگت يه سر بردمت پايين خونه دايي علي انقدر گريه كردي كه حد نداشت مثل اينكه جايي كه نرفته باشي غريبي مي كني واين كار من و مامانت و سخت مي كنه گو گولي مگولي بابا دوست دار جوجوي من مهدي-18-02-1392-02:14 بامداد ...
18 ارديبهشت 1392

عسل مامان و بابا

سلام بابايي دوست دارررررررررررررررررررررررررررررم دختر گلم روز به روز بزرگتر ميشه خدا هميشه پشت و پناهت باشه براي بابايي هميشه دعا كن مهدي-15-02-1392-23:32                 ...
15 ارديبهشت 1392

نامه هاي تمام نشدني پدر به دخترش

سلام گلم روز دوشنبه 16/11/1391ساعت14:45خدايه فرشته كوچولويي به من و مامانت هديه كرد واز اون روز به بعد من و مامانت خيلي خيلي خوشحال شديم با بايي دكترا گفته بودن 10 اسفند به دنيا ميايي ولي تو عجله كردي زودتر اومدي پيش مامان و بابا اولين عروسي كه رفتي 23/12/1391 عروسي دايي علي اصغرت بود و دومين عروسي كه رفتي چهارشنبه 04/02/1392 عروسي پسر دايي مامانت بود انشالله عروسي خودت بابايي از طرف مامان و بابات-جمعه-05/02/1392-16.05 ...
6 ارديبهشت 1392
1